در طول تاریخ مکاتب مختلف سیاسی براساس ارزشها و آرمانهای کسانی که در راس قدرت بودهاند شکل گرفته اند و بیانگر آرمانهای کلی و خط مشی های آن نظام سیاسی هستند. هر مکتب سیاسی با توجه به ارزش های خود در برابر مسائل ایجاد شده مواضعی را اتخاذ میکند و براساس آن عمل میکند. در زمینه اعتراضات و جنبش های اجتماعی نیز مکاتب سیاسی مختلف عقاید و ارزش های خود را عملی میکنند و این اعتراضات تا جایی مشروعیت دارد که به آن ارزش های آن نظام آسیبی وارد نشود. مکاتب اصلی که ما به آن می پردازیم از این قرار است: مکتب لیبرالیسم، مکتب مارکسیسم و مکتب اسلام.
در ذیل این موضوع چند مکتب را در مورد ایجاد جنبش های اجتماعی و عملکرد قدرت حاکم در برابر این جنبش ها مورد بررسی قرار میدهیم.
لیبرالیسم
مکتب لیبرالسیم قائل به آزادی است و آزادی فردی را در اولویت قرار میدهد و به آزادیهای اجتماعی کمتر توجه میکند. در چنین مکتبی حق اعتراض تا جایی امکان پذیر است که به نظم جامعه آسیب وارد نشود و اعتراضات به صورت کنترل شده انجام میشود تا اصلاحاتی در جامعه صورت بگیرد ولی اصول کلی و اساسی جامعه را قابل تغییر نمیداند. اساسا اندیشههای لیبرالیستی فاقد ایده انقلاب هستند و عمدتا طرفدار وضع موجود و اصلاحات نرم میباشند.
مارکسیسم
اعتقاد مارکسیستها در زمینه اعتراضات و جنبش های اجتماعی رویهی رادیکال اعتراضی دارد. در این مکتب که جنبشها با شعار و مفاهیم برابری انجام میشود، خواهان براندازی نظام نابرابر و سرمایهداری هستنند تا با ایجاد دگرگونی و به وقوع پیوستن انقلاب رویهای جدید اتخاذ و به کارگیری شود تا نابرابری از بین برود و نظام قائل به برابری همگانی مستقر گردد. بنابراین این مکتب منتقد وضع و نظم ناعادلانه موجود میباشد و در تلاش برای انحلال وضع موجود است.
اسلام
در اسلام اعتراضات اجتماعی به رسمیت شناخته شده است. اعتراضات اجتماعی در اسلام به گونه مسالمتآمیز پذیرفته شده است و حق اعتراض در برابر ظلم و ستم مورد قبول است و به عنوان یک فرصت تلقی میشود نه تهدید. اعتراض میتواند مانع دور شدن افراد و ساختارها از روح اسلامی جامعه شود. زیرا در حکمت اسلامی این اعتقاد وجود دارد که هرجا ساختارها از روح اسلامی فاصله بگیرد باید فریاد زد و مانع دوری از آرمانهای اسلامی شد.