برای تحول در یک جامعه و برای جامعه پردازی نیاز به شناخت درست از ساخت حکمرانی و ساخت اجتماعی آن جامعه در منطق زمانی گذشته، حال و آینده می باشد. به عبارت دیگر، تا شناخت درستی از مسیری که آمده ایم و نیز وضعیتی که در آن هستیم و نقطه ای که قرار است به سوی آن برویم، نداشته باشیم، نمی توان در باب تحول در جامعه حرکت جدی و قابل اعتنایی داشته باشیم.
ساخت حکمرانی و ساخت اجتماعی
لازمه این شناخت، تسلط بر دو مقوله ساخت حکمرانی و ساخت اجتماعی است. فهم از ساختار حکمرانی اعم از نظام اداری، نظام برنامه ریزی، جغرافیای هدف حکمرانی، بازیگران و نقش آفرینان حکمرانی، گفتمان ها و جریان های فکری و…می باشد. همچنین منظور از ساخت اجتماعی شامل اجزا و ارکان شکل دهنده جامعه ایرانی اسلامی در طول سده های مختلف و به طور خاص یک قرن اخیر می باشد. در باب ساخت اجتماعی می توان سه رکن خانواده ( به معنای خانواده گسترده در گذشته و خانواده در معنای فعلی)، تشکیلات ( به معنای رسمی و غیررسمی اعم از عشیره، قبایل، اصناف و…) و سبک زندگی ( به معنای الگوهای زیست و گذران زندگی و نیز مرجعیت های اجتماعی جهت دهنده رفتارهای اجتماعی) می باشد.
تفکر در باب ساخت حکمرانی و ساخت اجتماعی به عنوان دو عنصر در هم تنیده، قطعاً ظرفیت گسترده ای دارد. همچنین منطقی است که ساخت حکمرانی رابطه تنگاتنگی با ساخت اجتماعی یک جامعه دارد. جامعه ایران نیز از این امر مستثنی نیست. در واقع، الگوی شکل گیری قدرت و هدایت یک جامعه مبتنی بر بافت اجتماعی یک جامعه و نیز ارزش ها و فرهنگ مورد پذیرش آن جامعه است. البته در این میان، بوده است زمانی که مناسبات به وسیله عواملی بیرونی و خارجی به سوی عدم توازن و عدم تناسب با ساخت و بافت اجتماعی سوق پیدا کرده است.
در این نوشتار، می خواهیم یکی از مولفه های ساخت حکمرانی یعنی جغرافیای هدف حکمرانی یا به اصطلاح قلمرو حکمرانی را مورد بررسی قرار دهیم.
قلمرو حکمرانی
در فضای جاری حکمرانی، از قلمرو حکمرانی به مواردی چون حکمرانی جهانی، ملی، منطقه ای و محلی نامبرده می شود. یکی از قلمروهای بسیار مهم در حکمرانی، سطوح محلی می باشد. در جامعه ایران، همواره دو منطقه از اهمیت وافری در ساخت یا گسترش تمدن برخوردار بوده اند؛ اول روستا به عنوان محلی برای ساخت تمدن و محله به عنوان محلی برای گسترش تمدن. در اینجا می خواهیم قدری به این دو عنصر بپردازیم.
به عبارت دیگر، روستا و محله را می توان یک محیط کوچک و نمونه ای از وجود ساخت حکمرانی و ساخت اجتماعی در نظر گرفت. همچنین با پرداخت به این دو و الگوسازی در این دو نقطه، می توان به ترویج شیوه حکمرانی پرداخت.
سوال این است که الان وضعیت روستا و محله به عنوان دو برش از فضای حکمرانی کشور چگونه است؟ مسائل موجود در روستا و محله از چه سنخی است؟ برای پیشرفت این دو نقطه چه باید کرد؟ نسبت سیستم حکمرانی کشور با این دو فضا چگونه است؟
یکی از رویکردهای پرداخت به حکمرانی، پرداخت به حکمرانی از پایین به بالا است. چنانچه بتوانیم در مورد دو فضای مذکور صحبت کنیم و الگوی حکمرانی در آنها را ترسیم و روایت کنیم، می توان در باب کل فضای حکمرانی نیز گفتگوهای جدی تر نمود. همچنین می توان ادعا کرد که عصاره مباحث حکمرانی در فضای ملی و منطقه ای را می توان در فضای محلی ( یعنی روستا و محله ) مشاهده کرد.
ابتدا به روستا می پردازیم و سپس به محله به عنوان سلول شکل دهنده شهر نیز خواهیم پرداخت.
روستا
موضوع روستا، روستانشینی، کشاورزی و غذا موضوعاتی ملی هستند که توجه به آنها دغدغه سیاستگذاران و مدیران نظام جمهوری اسلامی ایران میباشد. در کشور ما با پدیدهای مرتبط با روستا مواجه هستیم به نام حاشیهنشینی که به معضلی جدی در اداره کشور تبدیل شده است. مسأله ما در این سطح مهاجرت معکوس و تقویت بافت جمعیتی روستا است. از سوی دیگر امنیت غذایی به تبع مهاجرت از روستا مساله دیگری است که باید به آن پرداخته شود. محور اصلی هماهنگ نمودن این دو مساله با یکدیگر، مساله آبادسازی و پیشرفت روستایی است. موضوع توسعه و پیشرفت عمدتاً با نگاه شهری و مبتنی بر الگوهای شهری پیگیری شده است. مساله حال حاضر ما آبادسازی و پیشرفت روستایی است که باید به شکلی انجام شود که علاوه بر ایجاد مهاجرت معکوس، امنیت غذایی را نیز تأمین نماید.
مسائلی که در سطح روستا با آن مواجه هستیم و باید به آنها بپردازیم عبارتند از: هویت روستا. قرائت و روایت ما از روستا یک قرائت شهری است. اینکه هویت روستا در ذیل هویت شهری و به عنوان طفیل آن مطرح می شود یک آسیب جدی است. این فرهنگ عمومی که روستای خوب روستایی است که براساس تقسیمات کشوری به شهر تبدیل می شود نیز از همین آسیب نشأت می گیرد. لذا بازطراحی هویت روستا یکی از ملزومات پیشرفت روستایی است. از سوی دیگر ما در روستا با مسأله همت و تلاش روبرو هستیم. کشاورزی و دامداری و عموم مشاغل روستا زحمت داشته و نیازمند همتهای بلند و تلاشهای شبانه روزی است. اگر نیروی کار روستا در ناحیه همت و تلاش دچار رکود شود، پیشرفت روستایی مسیر نخواهد بود. بر همین اساس پرداختن به همت و تلاش عمومی و اجتماعی انسانها در روستا یکی از مسائلی است که باید به آن پرداخت و برای آن برنامهریزی نمود. در نهایت نیز مساله امروز روستا را می توان تولید بهره ورانه مواد غذایی دانست. مادامی که تولید همراه با بهره وری نباشد تولید ثروت و ارزش افزوده آن نمیتواند با تولید صنعتی و خدمات که جزء مزیتهای زندگی شهری است رقابت کند و درنتیجه روستایی، همواره خود را در این گردونه متضرر میبیند. هر نوع برنامهریزی برای پیشرفت روستایی باید به مساله تولید و بهره وری در آن توجه بنیادین داشته باشد.
لذا میتوان اینگونه نتیجه گیری کرد که در سطح سه مسأله فوق به صورت هویت، همت و تلاش و تولید بهرهورانه مواد غذایی با یکدیگر در ارتباط میباشند.
در سطح سوم برنامهریزان و دغدغه مندان روستا قرار دارند که با مسایلی مواجه هستند. پیشرفت و آبادانی روستایی در گرو داشتن الگوهایی علمی و عملی است که استاندارد شده و میتوان آنها را در تمامی نقاط روستایی کشور به موجب اجرا گذاشت. از سوی دیگر مجریان و برنامهریزان پیشرفت و آبادانی نیز با همین مسایل مواجه هستند. بنابراین اولاً نبود الگو در چهار حوزه: شناسایی مسایل هر روستا، طراحی وضعیت مطلوب برای روستا، برنامهریزی نحوه ایجاد مطلوبیتها در روستا و عملیات اجرایی برنامهها و تدابیر، مساله اصلی است و ثانیاً استاندرد نبودن این الگو به شکلی که بتوان به راحتی آن را به کل کشور تعمیم داد.
محله
در باب محله، به عنوان سلول تشکیل دهنده جامعه شهری نیز با مسائل عدیده ای مواجه هستیم. اینکه آیا همچنان محله همان هویت و ماهیت گذشته را دارد یا خیر؟ همچنین میزان اثرات یک محله در مناسبات حکمرانی یک شهر چقدر است؟
شکل گیری محله ها در شهر در پیشینه تاریخی ما به عوامل فرهنگی اجتماعی بر می گردد. مشهورترین روایت از شکل گیری محله ها، به نقش کلیدی طبقات اجتماعی از جمله اصناف و یا اقشار مختلف در شکل گیری محله ها اذعان دارد.
در واقع، طبقه اجتماعی آن عنصر انسجام دهنده به محله در جامعه شهری بود.
نقش آفرینی جدی محله در مقولاتی چون تجارت، تولید علم و نیز سیاست از جمله سوابق اثرگذاری محله در نظام حکمرانی جوامع بوده است. در واقع سه ضلع بازاریان، علما و سیاستمداران از جمله اقشار کلیدی اثرگذار بر مناسبات اداره شهر و کشور بوده اند. وظیفه حکومت نیز بیشتر به برقراری امنیت و نظم عمومی جامعه تمرکز داشت.
حال باید پرسید، در شرایط فعلی نقش هر محله در مناسبات اداره خود، اداره شهر و اداره کشور چقدر است؟
آیا نظام تصمیم گیری در محله، وجود داشته و تاثیر جدی در مناسبات دارد یا خیر؟
یا اینکه محله به مصرف کننده منفعل تبدیل شده است و تابع مناسبات کلان شهری است؟
ادامه دارد…